داستان کتاب چه‌کسی پنیر مرا جابجا کرد (Who Moved My Cheese) اثر اسپنسر جانسون از آنجا شروع می‌شود که در جمع دوستانه‌ی قدیمی یکی از افراد آن جمع داستانی را تعریف می‌کند که دید او را نسبت به زندگی تغییر داده است. داستان از این قرار است که دو موش کوچک و دو آدم کوچولو، روزهای خود را در راهروهای پیچ در پیچ به دنبال غذا و گذران زندگی سر می‌کردند. نحوه جستجوی موش ها کاملا غریزی است به نحوی که هر روز تمام سوراخ ها و مکانها را می‌گشتند حتی اگر تکراری باشند. اما آدم کوچولوها به دنبال الگویی هوشمندانه تر برای جستجوی غذای غالبشان که پنیر است وقت خود را صرف می‌کردند.
در یکی از روزهایی که هرکدام به دنبال پنیر خودشان می‌گشتند، ناگهان به یک منبع بزرگ پنیر دست پیدا می‌کنند. دو تکه پنیر بزرگ انگار هدیه ای است از شخصی نامعلوم برای آنها. روزگار آنقدر برای آن چهار نفر خوب پیش می‌رود که به نزدیکی آن پنیر مهاجرت می‌کنند تا دسترسی آسان تری برای مصرف داشته باشند.
بالاخره روزی از روزها وقتی چهار شخصیت داستان ما به سراغ پنیر های خود می‌روند متوجه می‌شوند که پنیر آنجا نیست و همه چی بهم ریخته است. در ادامه داستان چه‌کسی پنیر مرا جابجا کرد، نحوه ی عکس العمل موش ها و آدم ها را پس از جا به جایی پنیر بیان می‌کند. در اینجا داستان به دو بخش مجزا تبدیل می‌شود و هرکدام از موش ها و آدم ها مسیر خود را طی می‌کنند.
داستان چه‌کسی پنیر مرا جابجا کرد بیانگر دو روش برخورد آدم ها با مسائل زندگی است. اسپنسر جانسون نویسنده این کتاب، با بیان داستانی جذاب و شیرین که اتفاقا، ذهن را درگیر خود خواهد کرد و خواننده را تشنه فهمیدن ادامه ماجرا خواهد کرد، نکات بسیار مفیدی از زندگی را به مخاطب خود آموزش می‌دهد.
